نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - تاریخ شفاهی
روایت جانباز کرمانشاهی«فرشته کرمی» از بمباران های جنگ تحمیلی
«فرشته کرمی» جانباز کرمانشاهی، با یادآوری دوران کودکی و تجربه وحشتناک بمباران هوایی دشمن بعثی، از دردها و کابوس هایی که پس از سال ها هنوز با اوست سخن می گوید که در ادامه گفتگوی تصویری تقدیم می گردد.
کد خبر: ۵۷۹۱۰۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۱۰

سرپرست اداره هنری اسناد و انتشارات بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان به همراه کارشناسان این اداره در جریان فرآيند تولید خاطره نگاری خانواده شهدا و تاریخ شفاهی جانبازان گرانقدر قرار گرفتند.
کد خبر: ۵۷۸۸۹۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

گفتگوی تصویری با مادر شهید «سیف الدین عباسی»
«دلبر بابایی سید شکری» با عشق و افتخار از فرزندش می گوید: سیف الدین همیشه آرزوی شهادت می‌کرد و در جبهه به آرزوی بزرگش رسید.
کد خبر: ۵۷۸۵۴۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۱

گفتگوی تصویری با مادر شهید «حسن نظری»
«زهرا غفوریان» می‌گوید: فرزندم با ایمان و دلسوز بود. علی‌رغم مخالفت‌های ما، خود را به جبهه رساند و همیشه تأکید می‌کرد که شهادت را دوست دارد. او در دوم فروردین 1367 جان خود را فدای همرزمانش کرد و پیکرش در گلزار شهدای کرمانشاه آرام گرفت.
کد خبر: ۵۷۸۵۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۸/۰۱

خاطره شفاهی جانباز رحمان میری‌زاده
«رحمان میری‌زاده» جانباز دوران دفاع مقدس در خاطراتی می‌گوید: «برگشتیم به سمتی که بولدزر می‌خواست کار کند. یکی از بچه های اطلاعات المهدی آمد و گفت من راه را گم کرده‌ام. زخمی شده بود او را به عقب بردیم...» فیلم خاطره این جانباز بزرگوار را در نوید‌شاهد ببینید.
کد خبر: ۵۷۷۳۴۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۱۰

خاطرات شفاهی والدین شهدا
نوید شاهد استان سمنان به مناسبت هفته دفاع مقدس، خاطراتی از مادر شهید «سید تقی لجران‌پور» را در قالب کلیپ برای علاقه‌مندان منتشر می‌کند.
کد خبر: ۵۷۶۷۰۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «حسین اکبری» می گوید: زمانی که پسرم می‌خواست به جبهه برود سنش کم بود و بسیج او را قبول نمی‌کرد. به همین خاطر دور از چشم من شناسنامه‌اش را بزرگ کرد و توانست در بسیج ثبت نام کند و به جبهه برود.
کد خبر: ۵۷۶۴۲۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۲

گفتگو با جانباز کرمانشاهی«جهانگیر ابراهیم پناه»
«جهانگیر ابراهیم پناه» می‌گوید: برایمان نارنجک انداختند و دیگر هیچ چیزی متوجه نشدم.با هلیکوپتر من را به بیمارستان رساندند و روده‌هایم را سریع کوتاه کردند و تمام بدنم پر از ترکش شد اما با وجود امنیت حال و خیال آسوده مردم مجروحیتم را فراموش می‌کنم.
کد خبر: ۵۷۶۳۹۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۲

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «رضا معظمی گودرزی» می گوید: پسرم بیست و سه ماه در مرز ارومیه خدمت کرد. مرخصی آخر برای او نامزد کردیم و تمام بساط عروسیش را آماده کرده بودیم که مرخصی بعدی عروسی او را برگزار کنیم ولیکن پسرم رفت و برای امنیت مردم به شهادت رسید.
کد خبر: ۵۷۵۹۳۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۶

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «ایرج عیدی نژاد» می گوید: شبی به کما رفتم و دیدم که به آن دنیا رفتم و مرا به بهشت بردند. به مامورین آنجا گفتم به خاطر پسرم بگذارید من برگردم. آنها قبول کردند و گفتند: برو ولی اینجا جایگاه توست.
کد خبر: ۵۷۵۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۵

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «جواد جمشیدی» می‌گوید: پسرم خیلی بااخلاق و بامحبت بود. به همه دوستان و فامیل محبت می‌کرد و به آنها سر می‌زد. همیشه به من می گفت: مادر از من راضی باش و اگر من شهید شدم، خوشحال باش چون باعث افتخار شما هستم.
کد خبر: ۵۷۵۹۲۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۴

خاطرات شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «اسفندیار نوروزی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم علاقه زیادی به جبهه داشت. تا قبل از سن سربازی به زور او را نگهداشتم که جبهه نرود ولی وقتی به سن سربازی رسید سریعا به جبهه رفت.
کد خبر: ۵۷۵۹۲۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۳

تاریخ شفاهی همسران شهدا
همسر شهید «عبداله نوریان» می‌گوید: همسایه‌ای داشتیم که مستمند بود و منزلش آب لوله کشی نداشت، عبدالله از آب لوله خودمان یک انشعاب برایشان زده بود. الان همه همسایه‌ها از اخلاق عبدالله تعریف می کنند. او می‌گفت این دنیا ارزشی ندارد باید مردم از ما راضی باشند.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «محمدابراهیم امیدی» می گوید: ابراهیم خیلی خوشرو بود با اینکه نامزد داشت اما مدام به جبهه می‌رفت، هر زمان از بیرون می‌آمد دست من و پدرش را می‌بوسید و می‌گفت: شما کار نکنید، تا من را دارید غم نداشته باشید.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۷/۰۱

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «اسداله بیات» می گوید: اخلاق پسرم خیلی خوب بود. وقتی من دیر به خانه می آمدم خودش غذا درست می‌کرد. اسداله برای من مثل فرشته‌ها بود. وقتی شهید شد یک چادر مشکی روی پیکرش انداختیم و یک تکه یخ هم گذاشتیم روی جگرش، چون خودش وصیت کرده بود یخ بگذارید که اگر مادرم ناراحتی و گریه کرد من جگرم آتش نگیرد.
کد خبر: ۵۷۵۹۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۳۱

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «صیدکریم شکری» می گوید: وقتی پسرم در دانشگاه تربیت معلم قبول شد، خیالم راحت بود که دیگر به جبهه نمی‌رود اما او همیشه برای جبهه رفتن مشتاق بود و بی‌اطلاع من به جبهه می‌رفت. وقتی خبر شهادتش را آوردند شوکه شدم و تا 7 سال بعد از شهادتش نتوانستم زندگی کنم و دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رفت.
کد خبر: ۵۷۵۹۰۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۹

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید والامقام «حمیدرضا حافظی» در بیان خاطرات فرزندش می گوید: پسرم از هفت سالگی در کارهای خانه به من کمک میکرد. هر زمان یکی از فامیل یا همسایگان هم به کمک نیاز داشت حمیدرضا کمک حال همه بود.
کد خبر: ۵۷۵۴۶۶   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۷

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
مادر شهید «احمد نوری» می‌گوید: پسرم خیلی به نیازمندان کمک می‌کرد. اگر از محل کارش وسیله‌ای یا وامی به او می‌دادند، تمام آن را خرج مستمندان می‌کرد. هیچگاه چیزی را برای خودش نگه نمی‌داشت.
کد خبر: ۵۷۵۴۶۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۶

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
پدر شهید «منوچهر نوابی» می‌گوید: در جبهه گلوله که به پسرم اصابت می‌کند، سر او را از تن جدا می‌کند. پیکرش را بدون سر برای من آوردند و تنها نشانه او زیرپیراهن قرمز رنگی بود که به تن داشت و می‌گفت: می‌خواهم اگر بدنم خونی شد بواسطه رنگ قرمز زیرپیراهن شما متوجه خون نشوید.
کد خبر: ۵۷۵۴۵۹   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۴

تاریخ شفاهی والدین شهدا؛
همسر شهید «بخشعلی محمدی پور» و مادر شهید «مصطفی محمدی پور» در بیان خاطراتی از فرزند شهیدش می گوید: همسر و پسرم مقید به نماز اول وقت بودند، حتی زمانی که مجروح می‌شدند و توانایی حرکت نداشتند نماز آنها ترک نمی‌شد.
کد خبر: ۵۷۵۴۵۷   تاریخ انتشار : ۱۴۰۳/۰۶/۲۲